دیکشنری
داستان آبیدیک
iron bound
a͡iəɹn ba͡ʊnd
فارسی
1
عمومی
::
با اهنبسته، سخت، دورتا دورخارهدار، ناهموار، سفت
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
IRISH WOLFHOUND
IRISH WOMAN
IRISHISM
IRISHIZE
IRISHMAN
IRISHWOMAN
IRITIC
IRITIS
IRK
IRKSOME
IRKSOMELY
IRKSOMENESS
IRON
IRON AGE
IRON BARK
IRON BOUND
IRON CASTLE I
IRON CLAD
IRON CLOTHE
IRON CURTAIN
IRON DEFICIENCY ANEMIA
IRON DIFFUSION
IRON FILINGS
IRON FOUNDER
IRON FOUNDRY
IRON GATHERING 1
IRON GRAY
IRON GREY
IRON HORSE
IRON ICAL
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید